با تفسير صدرالمتألهين
اصول اخلاق متعالي در سوره حمد
با تفسير صدرالمتألهين
هدف از نزول قرآن
مقصد نهايي و هدف عالي از نزول قرآن به اشرف مخلوقات يعني پيامبر اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اولاً و به بهترين امتها ثانياً، هدايت، ارشاد و تکميل انسانها با سوق دادن آنان بسوي خدا و دار کرامت بر وجه اتم و اشرف است. اين هدف حاصل نمي گردد مگر با آراستن نفوس انسانها به انوار حکمت و معرفت، آزاد نمودن آنها از بردگي طبيعت، رها نمودن طبيعت انسان از کيد و مکر شيطان و جنود داخلي و خارجي او و اسارت قواي شهوي و غضبي و وهمي ( يعني راههاي عبور شيطان به درون انسان) و تطهير باطن او از رذائل اخلاقي.قرآن مشتمل بر اصول و مبني حکمت و معرفت و حاوي لطائف و لباب شريعت و طريقت است. قرآن همانند صورت جمعي عالم مخلوق، بر صورت رحمان با هيئت و نظامش مشتمل بر مظاهر صفات جماليه از ملائکه و انوار آنها و صفات جلاليه از اجسام و قواي آنهاست. نسبت سوره فاتحه به کل قرآن، همانند نسبت انسان، (عالم صغير) به عالم (انسان کبير) است؛ همچنانکه انسان کامل کتاب وجيز و نسخه منتخبي است که هر آنچه کتاب کبير جامع دارا مي باشد، در او يافت مي شود، سوره فاتحه نيز با همه کوتاهي و وجازتش، داراي همه مقاصد، اسرار و انوار قرآن است. هيچکدام از سوره هاي قرآن جامعيت سوره فاتحه را ندارد؛ همچنانکه هيچکدام از اجزاء عالم جامعيت انسان را ندارند.
عارف محقق از اين سوره تمام معارف و علوم کلي منتشر در آيات و سوره هايي قرآن را مي فهمد؛ بنابرين اگر کسي اين سوره را نفهمد بر وجهي که بتواند عمده اسرار علوم الهي و معالم ربّاني از احوال مبدأ و معاد و علم نفس - که مفتاح فهم ساير علوم کليند - را استنباط نمايد، در واقع او عالم رباني نيست.(1)
اگر اين سوره مشتمل بر اسرار مبدأ و معاد و علم سلوک انسان بسوي خدا نبود، اين همه اخبار و روايات بر فضيلت آن وارد نمي شد و معادل کل قرآن تلقي نمي گشت، زيرا فضيلت هر چيز در حقيقت بخاطر اشتمال آن بر امور الهي و احوال آنهاست.(2)
اگر قرآن، نقاب و حجاب عزت از سيمايش بردارد و جلبات عظمت و کبريايي از اسرار خويش کشف نمايد، مي تواند همه اسقام و آلام روحاني و جسماني بويژه بيماريهاي جهل مهلک را شفا دهد، مريضان قلب به علل اخلاق ذميمه مزمن را مداوا کند و تشنگي طالبان حقيقت را با آب زلال وحي قرآني برطرف نمايد.(3) چنانکه از رسول (صلّي الله عليه و آله و سلّم) روايات شده که فرموده: « والله القرآن هو الدواء »(4)، ملاصدرا نيز مي گويد:
و القرآن هو حبل الله المتين الذي نزل الي هذا العالم الاسفل لنجاة المقيدين بسلاسل التعلقات، واغلال الاثقال و الاوزار من حب الاهل و الولد و الوطن و المال، و شهوة الفرج و البطن و الحرص و طول الآمال. (5)
قرآن با وجود عظمت قدر و منزلتش و رفعت و تعالي معنايش، ملبس به لباس حروف و اصوات و مکتسي به کسوت الفاظ و عبارات است. اين رحمت و شفقت خداي رحمان و رحيم به آدميان است که کلام او را بفهند و با آن انس بگيرند و از آن طرح الهي براي زندگي الهام بگيرند. بنابرين قرآن ظهر و بطن و حد و مطلع دارد. هر کس در انقياد نسبت به پروردگار و فرستاده او و اهل بيتش بر طريق اخلاص رود و دانش خود را از آنان بگيرد و بر گوشه يي از اسرار ايشان وقوف يابد، بدانگونه که در علم و عمل آرامش يابد، مي تواند بعضي از غرائب قرآن را دريابد و گوشه يي از عجايب آن را استنباط نمايد. چنين تفضلي از کرم خداوند دور نيست و از بخشش او شگفت نمي باشد. سعادت وقف گروه خاصي نيست، چنانکه معصومان عليهم السلام جماعتي از ياران خود را بدين صفت بر شمرده و از باب مثال فرموده اند: سلمان از ما اهل بيت است. چنين افرادي بعيد نيست که از جمله راسخان در علم و از دانايان به اسرار قرآن باشند. (6)
بهترين و بافضيلتترين امري که انسان را به خدا نزديک مي کند و عوامل سعادت اخروي و دنيوي او را فراهم مي نمايد و قلب انسان را طاهر و طيب مي سازد، در تعاليم انبيا و بويژه در قرآن يافت مي شود. در اينصورت بايد « منزل اليه قرآن » يعني پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، افضل و اشرف انبيا باشد. همچنين بايد مکان و زمان وحي بر او، برترين زمانها و مکانها باشد. از اينرو، اين تفضيل و انعام بر او در شب معراج صورت گرفته است و از جمله سوره هاي نازل بر حضرتش در اين شب، سوره حمد و خواتيم سوره بقره بوده است که دليل بر آن است سوره حمد و خواتيم سوره بقره، افضل آيات و سوره هايند. (7)
از اين جهت اينها بايد مشتمل بر غايت کمال انساني باشند.
دليل و سبب آن اين است که سعادت مادي و معنوي تنها از طريق دعوت الهي بواسطه متوسط مؤيد شريف مطاع امين حاصل مي گردد. قرآن مي فرمايد: « ذِي قُوَّةٍ عِندَ ذِي العَرشِ مَکِينٍ* مُطاعٍ ثم اُمِينٍ » (تکوير 21 و 20). هر مؤيد مطاع در روحانيات، مطاع در جسمانيات است؛ بلکه مطاع در روحانيت ثمره مطاع در جسمانيت است. زيرا جهان با تمام اجزائش مظاهر و فروع روحانيات است، چون نسبت عالم غيب به عالم شهادت، همانند نسبت اصل به فرع و نسبت نور به سايه است. بنابرين هر شهادتي ريشه در غيب دارد، در غير اينصورت، همانند سراب و خيال باطل است و هر غايبي نمونه و مثالي در شاهد دارد، در غير اينصورت شاهد مانند درخت بيبار و دليل بدون مدلول است. پس مطاع در اينجا صورت مطاع در آنجاست؛ مطاع در عالم ارواح مصدر و ريشه مطاع در عالم اجسام مظهر است و ميان اينها پيوسته ملاقات و اتصال است و بواسطه اين دو سعادت دنيا و آخرت بدست مي آيد. زيرا اينها با رسالت بسوي خدا دعوت مي کنند. (8)
موضوع دعوت انبيا
حاصل دعوت و رسالت انبيا هفت امر است که خواتيم سوره بقره مشتمل بر آنهاست. چهار مورد از آنها متعلق به اسرار مبدئند که از اين قرارند: معرفت ربوبي و علم مفارقت از حکمت الهي؛ يعني معرفت خدا، ملائکه، کتب و رسولان؛ « آمَنَ الرَّسُولُ بما اُنزلَ إِليهِ مِن ربهِ وَ المُؤمِنونَ کُلٌّ آمَنَ باللهِ و مَلائِکَتِهِ وَ کُتُبِهِ و رُسُلِهِ لا نُفَرقُ بَينَ أحَدٍ مِن رُسُلِهِ... » (بقره/ 285).برخي از آنها متعلق به وسطند که اين دوتاست: يکي شناخت عبوديت است؛ « وَ قالُوا سَمِعنا وَ أطَعنا »(بقره/ 285) و ديگري کمال عبوديت است که آن التجاء به خدا و طلب مغفرت از اوست؛ « غُفرانَکَ رَبَّنا » (بقره/ 285). (9) آخري هم متعلق به معاد است و آن رفتن بسوي ملِک جواد است؛ « وَ إِلَيکَ المَصيِرُ » (بقره/ 285).(10) همچنين سوره حمد مشتمل بر هفتم امر است:
1. « بسم الله الرحمن الرحيم » مشتمل بر توحيد ذات و صفات است. « بسمله » يعني اول و آخر و ظاهر و باطن و بر تمام مجامع علوم شامل است. (11)
2. « الحمد لله رب العالمين » توحيد افعال را در بر دارد و آن دو نوع است: عالم الأمر که در آن ملائکه ي مقرب حضور دارند و عالم الخلق که اصل و برگزيده آن انبيا و رسولان و پيروان آنانند.
3. « الحمدلله » اشاره به عالم تحميد و تقديس و تسبيح دارد. در اين عالم ملائکه پيوسته مشغول حمد و تسبيح خداي متعالند. « رب العالمين » اشاره به اکمل اهل العلم و العرفان دارد که آنان انبيا و اوليا و تابعانشان هستند.
4. « الرَّحمن الرَّحيم » يعني « رحمن الدنيا » و « رحيم الآخرة » که اشاره به اهل رحمت الهي در هر دو عالم است و آنان ملائکه و رسولانند.
5. « مالک يوم الدين » اشاره به حقيقت معاد و رجوع تمام جهانيان بسوي خداي متعال دارد که او غاية الغايات مي باشد.
6. « إِياک نعبد وَ إِيَّاکَ نَستَعِينُ » اشاره بر کيفيت عبوديت به تهذيب اخلاق و تصفيه باطن و طلب التجاء به خداوند دارد که اين حالت انسان در ميان آغاز و انجام است.
7. « اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِيمَ » اشاره بر علم به کلمات خداوند (12) و آيات اوست. « صِراطَ الَّذِينَ أنعَمتَ عَلَيهِم » تا آخر سوره، اشاره به قرآن مجيد است که اشرف کتابهاي آسماني نازل بر انبياي پيشين مي باشد. زيرا جوهر نفسي (13) عقلي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم)، يعني جوهر نبوت، از يک نگاه کلمه الهي و از وجه ديگر کتاب مبين است که داراي آيات حکمت و معرفت مي باشد و عيناً همان « صراط الله العزيز الحميد » است. زيرا وصول عبد به خدا ممکن نمي گردد مگر بعد از وصول به معرفت ذات او.
هر موجودي حرکت جبلي و توجه غريزي بسوي مسبب الاسباب دارد. در اين ميان، انسان حرکت ديگري دارد که ذاتي است و منشأ آن حرکت عرضي در کيفيت نفساني از جهت انگيزه ديني است و اين مشي بر منهج توحيد و سلوک بر مسلک موحدين از انبيا و اوليا و پيروان آنان است و همين مراد از صراط مستقيم است که مدعو مصلي در هر نماز مي باشد و مشاراليه در آيه شريفه ي « قل هذه سبيلي اَدعو إلي الله علي بصيره انا و من اتبعني » است. استقامت و ثبات قدم بر آن، همان است که خدا بندگانش را به آن تکليف نموده و بر ايشان واجب کرده است و ارسال رسل و انزال کتب هم براي آن و بسبب آن است. (14)
خلاصه مطلب اينکه هر موجود طبيعي به اعتبار امتثال اوامر و نواهي تکويني، بطور تکويني خدا را عبادت مي کند و انسان علاوه بر اين عبادت تکويني، به اعتبار اوامر و نواهي تکليفي، عبادت تکليفي دارد. مقصود از کيفيت نفساني که پيشتر مورد اشاره قرار گرفت، حالات، اخلاق، علوم، معارف، نيت و انگيزه ديني است. پس در عبادت، متحرک و سالک، انسان و مسير و مدار حرکت، صراط است. (15)
مقامات دعا و منش بندگي خدا
از مراتب هفتگانه ياد شده، هفت مقام در مکالمه با خدا بوسيله دعا و مکالمه حقيقي (16) بوجود مي آيد:1. مقام ذکر:
« ربنا لا تؤاخذنا إن نسينا أُو أخطَانا »(بقره/ 286)، زيرا ضد نسيان همان ذکر است؛ « وَ اذکُر رَبَّکَ إِذ نَسِيتَ » (کهف/ 24) و اين ذکر تنها با « بِسمِ اللهِ الرَّحمن الرَّحِيمِ » حاصل مي گردد.2. مقام حمد:
« ربنا و لا تحمل علينا إصراً کما حملته علي الَّذين من قبلنا » (بقره/ 286)، زيرا رفع اِصر و مشقت در حمل موجب حمد است: « الحَمدُلِلَّهِ رَبِّ العالمِينَ ».3. در خواست تفضل:
« ربنا و لا تحملنا ما لا طاقَةَ لَنا بِهِ » (بقره/ 286) و آن اشاره به کمال رحمت خداست: « الرَّحمنِ الرَّحِيمِ ».4. طلب عفو:
« وَ اعفُ عَنَّا »، زيرا خداوند مالک حکومت مطلقه در روز قيامت است؛ « مالِکِ يَومِ الدِّينِ ».5. درخواست مغفرت:
« وَ اغفِر لَنا »، زيرا انسان با تمام وجودش متکي به خداست و در تمام امور توکل بر او دارد: « إِيَّاکَ نَعبُدُ وَ إِيَّاکَ نَستَعِينُ ».6. طلب رحمت:
« وَ ارحَمنا »، زيرا ما هدايت از تو مي خواهيم؛ « اهدِنَا الصِّراطَ المستَقِيمَ، صِراطَ الَّذينَ انعَمتَ عَلَيهِم غَيرِالمَغضُوبِ عَلَيهِم وَ لَالضًالّينَ ».7. درخواست نصرت:
« أنتَ مَولانا فَانصُرنا عَلَي القَومِ الکافِرِينَ ».اين مراتب را پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) هنگام صعود به معراج در عالم ارواح ذکر نموده است. وقتي پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از معراج جسماني آسماني برگشت، آثار مصدر بر مظهر فيضان کرد و در نتيجه تعبير از آنها با مکالمه صوري در عالم آسمان دنيا در ميان عالم ارواح و عالم اجسام با سوره فاتحه تحقق يافت. پس هر کس اين سوره را در نمازش بخواند، اين انوار از مظهر به مصدر صعود پيدا مي کند؛ همچنانکه در زمان پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از مصدر به مظهر نازل گرديد و بهمين دليل، پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: نماز معراج مؤمن است. (17)
اخبار دالّ بر فضيلت اين سوره فراوان است، از جمله مي توان به روايت اين ابي کعب اشاره کرد که بطور مستند از پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي کند که فرمود: هر کس سوره فاتحة الکتاب را بخواند، پاداش قرائت دو ثلث قرآن به او اعطاء مي گردد. همچنين در روايت ديگر، قرائت اين سوره، مانند قرائت کل قرآن بحساب آمده است. (18)
از ابن ابي کعب به سند ديگر روايت شده است که مي گويد: سوره فاتحه را بر پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) خواندم، فرمود: سوگند به آن کس که جانم در دست اوست، خداوند نه در تورات و انجيل و زبور و نه در قرآن، مثل اين سوره را نازل نکرده است. اين سوره « ام الکتاب » و « سبع المثاني » است و ميان بنده و خداوند تقسيم شده است و با آن مسئلت بنده اش برآورده مي شود. (19)
محمدبن مسعود عياشي با اسناد از پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي کند که به جابر فرمود: آيا فضيلت سوره يي را که خداوند در کتابش نازل کرده است، به تو تعليم ندهم؟ جابر گفت: چرا، يا رسول الله، پدر و مادرم فداي تو باد، آن را به من ياد بده. پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) سوره حمد ام الکتاب را به او تعليم داد و فرمود: يا جابر آيا از آن به تو خبر ندهم؟ گفت: چرا، پدر و مادرم فداي تو شوند. فرمود: اين سوره شفاي همه دردهاست، مگر مرگ. (20)
امام صادق (عليه السلام) نيز فرمودند: اگر اين سوره کسي را بهبود نبخشد، ديگر چيزي او را شفا نمي دهد. (21)
در روايتي از علي (عليه السلام) نيز آمده است که فاتحة الکتاب اشرف گنجهاي عالم است و خداوند آن را اختصاصاً به پيامبر اسلام (صلّي الله عليه و آله و سلّم) اعطاء نموده و کسي را با او شريک نکرده است. (22)
حذيفه يماني از پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) نقل مي کند که فرمود: گاهي خداوند بر قومي گنهکار عذابي حتمي مقرر مي کند، در اين هنگام کودکي مي خواند: « الحمد لله ربّ العالمين »، خدا بخاطر آن عذاب را از آنان بر مي دارد. (23)
ملاصدرا معتقد است در اين اخبار بويژه در آخري، اشارات علمي، تعريفات سرّي، رموز معنوي و تنبيهات عرفاني بر جوامع کلمات عقلي و معارج الهي وجود دارد که اين سوره مشتمل بر آنهاست و غور و عمق آنها را تنها راسخان در علم و عمل و سالکان کشف و يقيين مي فهمند، نه اهل ظاهر و شکاکان. (24)
مبادي نظري تخلق به اخلاق الهي در سوره حمد
سوره حمد جامع همه احتياجات اعتقادي انسان در شناخت خدا، جهان و معاد است:« الحمدلله » اشاره به اثبات آفريدگار مختار، دانا، حکيم و مستحق حمد و تعظيم دارد. « رب العالمين » دلالت مي کند که اين خدا يگانه است و تمام جهان مِلک اوست و در عالم خدايي بجز او وجود ندارد. بهمين دليل قرآن با استدلال مخلوقيت و معلوليت تمام عالم را اثبات مي کند:
« قالَ إِبراهيمُ رَبِّيَ الَّذِي يُحيِي وَ يُمِيتُ » (بقره/ 258)؛ « الَّذِي خَلَقَنِي فَهُوَ يَهْدِينِ » (شعراء/ 78)؛ « قَالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَى کُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَى » (طه/ 50)؛ « رَبُّکُمْ وَ رَبُّ آبَائِکُمُ الْأَوَّلِينَ » (شعراء/ 26)؛ « اعْبُدُوا رَبَّکُمُ الَّذِي خَلَقَکُمْ وَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ » (بقره/ 21)؛ « اقرَأ بِاسمِ رَبِّکَ الَّذِي خلق* خلق الإنسانَ مِن عَلَق » (علق / 1و2).
مخلوقيت و نيازمندي جهان در عين اثبات ربوبيت خداوند، اِنعام عظيم او در خلق عالم و تدبير و تمشيت آن را نيز آشکار مي سازد. بنابرين، اين منعمِ منّانِ کريمِ رحمانِ رحيم که احسان و امتنانش شامل همه هستي مي باشد، شايسته عبادت و حمد و ثناست.
« مالک يوم الدين » دليل بر اين است که مرگ پايان زندگي انسان نيست بلکه او ظرفيت جاودانه زيستن را دارد. از اينرو، حکمت و رحمت خدايي اقتضا مي کند که در پايان اين جهان، معاد بر پا گردد تا محسنان، مسيئان، مطيعان و عاصيان از هم جدا گشته و هر کدام به پاداش و کيفر اعمال خود رسيده و انتقام مظلوم از ظالم گرفته شود. با اين نگاه است که معرفت ربوبيت بطور تام حاصل مي گردد. (25)
« ايّاک نعبد » اشاره به شناخت اموري دارد که در تحقق عبوديت، تأثير تام دارند و آنها دو نوعند: اعمال و آثار مترتب بر اعمال، مانند احوال اعمال نيز دو رکن دارد: يکي انجام عبادت است؛ « ايّاک نعبد » و ديگري علم بر اين است که عبادت ممکن نيست مگر با استعانت از او؛ « ايّاک نستعين ». اما آثار و احوال متفرع بر اعمال، حصول هدايت و آراسته شدن به اخلاق الهي است که با قرار گرفتن در صراط مستقيم و رها شدن از همه انحرافات ممکن مي گردد. برترين هدف از عبادات بدني و رياضتهاي نفساني بدست آوردن معارف الهي است که ناداني به آنها، سوء عاقبت و هلاکت ابدي ببار مي آورد. (26) از اينرو، مصلي راهنمايي به آن را از خود او درخواست مي کند؛ « اهدنا الصّراط المستقيم إلي آخره. »
منبع پيدايش هر مقامي در دين و هر ملکه ي نفساني مانند: شجاعت، صبر، شکر، کرم و صفات ديگر سه چيز است: علوم، احوال و اعمال. در سنجش اين سه باهم، بنظر ظاهربينان و کوته انديشان، عمل و کردار برتري دارد، اما از نگاه عارفان و حکيمان الهي علوم برترند، پس از آن احوال و سپس اعمال. (27)
نتيجه انجام و اصلاح اعمالي مانند نماز و روزه و غيره، اصلاح حال قلب است تا امراض دروني زائل گردد و ناپاکيهايي که خود را در درون آدمي جا کرده اند، پاکسازي شود و زنگار صفات ناپسند از رويه ي آن زدوده گردد و نتيجه اصلاح و تصفيه قلب، انکشاف ذات و صفات و افعال خدايي است. از اين جهت در سنجش علوم مکاشفه يي هم معرفت خدا برتر است. (28)
« صراط الذين انعمت عليهم » دليل بر اين است که استضائه به انوار ارباب کمال و اهل حق، خلت و صفت محموده و شيمه ي مرضيه است: « هم القوم لا يشقي جليسهم ». « قُلْ إِنْ کُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْکُمُ اللَّهُ » (آل عمران/31).
« غيرالمغضوب عليهم و لاالضّالين » اشاره به اين دارد که دوري و تجنّب از مرافقت اصحاب بدعتها و هواپرستان، امري واجب است. (29)
نظام عرفان و اخلاق بندگي
اگر انسان داراي عقل و فهم و تمييز به موجودات عالم، نظري بيندازد و افتقار و احتياج بعض اجزاء به بعض ديگر را بفهمد، با علم و يقييني و تحقيقي به اين نتيجه مي رسد که جهان در سلسله احتياج به موجود قديم و قادري منتهي مي گردد که در دنيا تمام اسباب رسيدن به سعادت و خير و در آخرت نيز لطف و رحمت خويش را فراهم مي کند. در اينجاست که انسان تبرکاً آيه تسميه را بر زبان جاري مي کند تا ضمن اعتراف به الوهيت خدا، با ذکر فضل، رحمت، کرم و رأفت او آرام و قرار بگيرد.از آنجا که اعتراف به حق و معرفت به خداي فردِ يگانه که مبدأ و خاستگاه همه خيرات و فاتح تمام مهمات است، نعمت بزرگي است، انسان با « الحمدلله » با علم مشغول شکر و حمد او مي گردد. هنگامي که با نور حجت و برهان، سرايت نور توحيد و نفوذ رحمت وجود بر غير را مشاهده نمايد، همچنانکه آثار آنها را بر نفس خود به قوه کشف و عيان مي بيند، مي فهمد که حقيقتاً او « رب الخلائق اجمعين » است و مي گويد: « رب العالمين ». سپس، وقتي که بعد از مشاهده افاضه اصل وجود، شمول فضل او به مربوبين و عموم رزق او به مرزوقين بعد از تکميل صورت در اطوار آفرينش آنها را مي بيند، مي گويد: « الرحمن ». هنگامي که انسان در سلوک عبادي خود، تفريط ديگران در حق خدا و اداي شکرش و تقصير آنان در عبادتش و کوتاهيشان در اجتناب از نهي و امتثال امرش را مي بيند و اينکه خداوند با وجود اين، در تنبيه و مؤاخذه آنان شتاب نمي کند و نعمتهاي خود را از آنان سلب نمي دارد بلکه با لطف و کرم از سر گناهان آنها مي گذرد، اينجاست که عابد و سالک با ديدن آن تقصيرات و اين لطف و کرم مي گويد: « الرحيم ».
عابد و نمازگزار، با ديدن بغي و ظلم و جور انسانها به يکديگر و اينکه آنان از شر همديگر در امان نيستند، علم و يقيين پيدا مي کند که در وراي اين عالم، روزي هست که در آن، حقوق مظلوم از ظالم گرفته مي شود و مي گويد: « مالک يوم الدين ». با اين معرفت، نمازگزار علم پيدا مي کند که خالق و رازق و رحيمي دارد که محيي و مميت اوست؛ يعني زنده کننده و ميراننده اوست. او زنده يي است که هرگز نمي ميرد و خدايي است که غير او مستحق عبادت نيست و مستعاني است که از غير او طلب استعانت نمي شود. نمازگزار با اين عرفان مي فهمد که موصوفِ به اين اوصاف همانند مدرک به عيان و مشهود به برهان است، در اين لحظه با تحول از لفظ غيبت به لفظ خطاب مي گويد: « ايّاک نعبد ». نمازگزار با مشاهده اهواء و شبهات و تعاور آراء مختلف و ضعف خويش و اينکه يار و ياوري به غير از خدا وجود ندارد، با درخواست اعانت از او، بر طاعات با تمام اسباب و وسايل مي گويد: « ايّاک نستعين ».
سالک و عارف نمازگزار با وجود اين شناخت حق و استقامت در طريق هدايت، بدليل عدم عصمت، ايمن از لغزشها نيست، از اينرو با مسئله توفيق بر دوام اطاعت و عصمت از لغزشها مي گويد: « اهدنا الصراط المستقيم ». اين لفظ جامعي است که مشتمل بر مجامع اسباب توفيق و مداومت و لطايف نعمتهاي خداوندي است در حق کسي که همه اختيار و خواستن خداست و غير او را اراده نمي کند و خداوند بعد از اطاعت خويش، اطاعت آنان را واجب کرده است؛ اينان همان ائمه هدي و اولياي مرضيين هستند. نمازگزار عارف با اين شناخت مي فهمد که خداوند بندگاني دارد که نعمت خاصي را به آنان اعطاء نموده و آنان را براي هدايت بندگان ديگرش برگزيده است. در واقع آنان حجج خدا بر عباد و نشانه هاي راه هستند. در نتيجه از خدا مسئلت مي کند که او را به آنان ملحق سازد تا در مسلک ايشان سلوک نمايد و از اينرو مي گويد: « صراط الذين أنعمت عليهم ».
سرانجام نمازگزار عارف از خدا درخواست مي کند که نگذارد او مانند کساني باشد که گامهاي ايشان لغزيد و گمراه شدند؛ آنهايي که در فهم و درک حقيقت انحراف يافته و ديگران را هم گمراه کردند و در نتيجه از مشاهده راه رشد کور شده و معاند حق و مخالف سبيل اعتدال شدند و بهمين خاطر مورد قهر و غضب واقع شدند و عذاب دردناکي در انتظارشان است. از اينرو نمازگزار از خدا مي خواهد که نگذارد وي از آنان باشد: « غَيرِ المَغضَوبِ عَلَيهِ « وَ لَاالضَّالِّينَ. »(30)
برنامه الهي براي زندگي الهي
زندگي انسان سه دوره دارد:1. گذشته: تحقيق درباره ي آن مرتبط با شناخت مبدأ است (معرفةالله).
2. حال: تحقيق درباره ي آن مرتبط با جهانشناسي است (معرفةالعالم).
3. آينده: بحث و بررسي درباره ي آن مرتبط با معادشناسي است (علم المعاد).
قرآن کريم مشتمل بر معرفت و رعايت اين مراتب است و کمال نفس نيز بدون معرفت آنها حاصل نمي گردد. فلسفه وجودي اعمال بدني هم بخاطر تربيت و کمال نفس است. در واقع غايت عبادات و اعمال بدني تصفيه آيينه قلب از تيرگيهاي بدني و تاريکيهاي دنيوي است تا مستعد تحصيل انوار عقلي گردد. نفس اعمال حسنه، اگر همراه با استناره صفحه قلب با انوار هدايت نباشد و بصورت تصور مطالب حقه الهي در نيايد، چيزي به غير از حرکات پرزحمت نخواهد بود و تصفيه مترتب بر آنها هم امري عدمي بيش نخواهد بود. پس چيزي که اعمال بدني را ارزش مي دهد، کسب انوار الهي و تصور حقاي حقّه حقيقي است. قرآن کريم متضمن تعليم راه و روش اين ارزش و تعاليم است. (31)
از آنجا که سوره حمد با همه وجازتش متضمن معظم تعاليم و مقاصد يقييني مرتبط با کمال نفس انساني است و انسان را به جوار رحمت الهي سوق مي دهد، پس بايد در آن تمام راه و روش هدايت انسان بسوي خدا وجود داشته باشد. اشتمال اين سوره به اين حقايق و تعاليم از اين قرار است:
الف) علم المبدأ
« الحمدلله رب العالمين » اشاره دارد به علم به وجود حق الأول و اينکه او مبدأ و سرچشمه همه موجودات و آفريننده تمام عوامل و مخلوقات است. از نگاه صديقين و اوليا برترين و گراميترين علوم، معرفت خداي تعالي است که خود ذاتاً هدف است و نه اينکه وسيله يي براي رسيدن به هدفي ديگر باشد بلکه سعادت حقيقي با آن ميسور مي گردد و اصلاً خود عين سعادت حقيقي است. فضيلت و ارزش هر علم نيز به مقدار نزديکتر بودنش به معرفت خداست. (32)« الرحمن الرحيم » اشاره به علم و معرفت صفات جلاليه و اسماء حسني خدا دارد و « مالک يوم الدين » اثبات اين است که او سبب غايي تمامي مخلوقات است؛ همچنانکه سبب فاعلي آنهاست و فاعليت او در نهايت حکمت و تماميت و رعايت مصلحت تمام موجودات است.
ب) علم الاعمال
« اياک نعبد و اياک نستعين » اشاره به اعمال و احوال دارد که واجب است انسان تا زماني که در اين دنيا زندگي مي کند دائماً به آنها عمل کند. اين اعمال دو قسمند؛ بدني و قلبي. اعمال بدني، تهذيب ظاهر بدن و لباس از آلودگيها و تزيين آنها با عبادات مانند نماز و روزه و غيره است. اعمال قلبي، تهذيب باطن از غشاوات و خبائث ملکات بکمک خدا و توفيق اوست تا انسان مستعد کسب انوار الهي و استکمال با حقايق ربّاني جهت تقرب به خدا گشته و در دار کراتش حضور يابد.(33) همچنانکه « اهدنا الصراط المستقيم » بر آن دلالت مي کند؛ يعني اي خدا، تو خود راه وصول به جوار رحمتت را به ما تعليم ده.ج) علم المعاد
در حقيقت علم به معاد، علم به احوال نفس انساني کامل در علم و عمل و منزه از آفت جهل و نقص عصيان است. « صراط الذين انعمت عليهم إلي آخرها » اشاره به اين علم دارد و اينکه اين علم، شناخت صراط خداوند عزيز حميد است؛ باب الله يي است که تنها از آن مي توان به حق رسيد. پس با نفس عالمِ عاملِ هدايت يافته با نور الهي، خلايق به حق مي رسند؛ يعني با اين راه و در آن، خلايق مي توانند به خالق خود برسند. (34) زيرا عالم وجود به صورت دايره، اولش با آخرش منعطف و مرتبط است. اولين وجود در آغاز عقل، سپس نفس کلي، بعد از آن طبيعت کلي و بدنبال آن، ابعاد و اجرام است، اما در انتها، اول جماد، بعد نبات، بعد حيوان و بعد انسان است. انسان نيز مراتب باطني دارد که عبارت است از مقام طبيعت، نفس، قلب، عقل ، روح و سرّ. انسان با رسيدن به اين مقام است که به آخرين کمال و تماميت خويش مي رسد. (35)نتيجه اعراض از معرفت نفس و شناخت معاد، ظلمت دل و عماي بصيرت است (36) و همچنين ضيق صدر و عذاب قبر و معيشت ضنک. (37) نفس آدمي، حقيقت اوست و بناي ايمان به آخرت و معرفت حشر و نشر ارواح و اجساد با شناخت نفس و قلب و قواي آنهاست که اکثر آدميان از آن غافلند. غفلت از نفس و نسيان آن، بزرگترين عامل شقاوت و بدبختي انسانهاست. (38)
درباره ي حقايق و اسرار اين سوره، وجوه و تأويلات ديگري نيز وجود دارد که در ذيل به اهم آنها اشاره خواهد شد: (39)
تناسب آيات سوره با اعمال نماز
سوره حمد داراي هفت آيه است و اعمال محسوس نماز واجب هم هفت تاست. (40) زيرا نيت فعل قلب است که محسوس نيست و مراتب خلقت انسان و مراحل رشد و دگرگوني آن نيز هفت است؛ همچنانکه خداوند مي فرمايد: « وَ لَقَد خَلَقنَا الإنسانَ مِن سُلالَةٍ مِن طِين ثُمَّ جَعَلناهُ نُطفَةً فِي قَرارٍ مَکِينِ* ثُمَّ خَلَقنَا النُّطفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقنَا العَلَقَةَ مُضغَةً فَخَلقنَا المُضغَةَ عِظاماً فَکَسَونَا العِظامَ لَحماً ثمَّ انشَاناهُ حَلقاً آخَرَ فَتَبارَکَ اللهُ أحسَنُ الخالِقينَ »(مؤمنون/ 12-14)همچنين مراتب جوهر باطن و دگرگونيهاي آن نيز هفت تاست: طبيعت، نفس، قلب، روح، سر، خفي و اخفي. نور آيات هفتگانه از الفاظ مسموعه به اعمال هفتگانه محسوس و از آنها به مراتب آفرينشي و از معاني آنها به نيات مرتبط با اعمال و از آنها به اين مراتب باطني ساري و جاري مي گردد. در نتيجه انوار روحاني قلب را نوراني نموده و از آن به ظاهر مؤمن منعکس مي شود؛ چنانکه گفته مي شود هرکس به نماز شب مداومت نمايد، در روز سيمايش، نورني مي نمايد. (41)
تصاعد تا نورالأنوار (42)
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) دو معراج داشت؛ از مسجد الحرام تا مسجدالاقصي و از آنجا به ملکوت آسمانها. اينها معراج در عالم حسند. معراج در عالم روح، اول از شهادت به غيب و سپس از غيب به غيب الغيوب است. اينها بمنزله دو قوس متلاصقند که پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) آنها را پيموده است؛ « فکان قاب قوسين و قوله: او ادني ». « او ادني » اشاره به فناي او در نفس خويش دارد. مراد از عالم شهادت، تمام متعلقات به جسم و جسمانيات است. مراد از ارواح مافوق آن، ارواح سِفلي است و سپس امور متعلق به آسمان فرشتگان است که حول عرش را پوشش داده اند. بعد از اينها حاملان عرض خدايند که طعام و شراب اينان محبت خدا، کارشان ثناي او و لذتشان خدمت به اوست. (43)به اين ترتيب پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) تا نورالأنوار (44) و روح الأرواح صعود کردند که تفصيل اين صعود و تعالي را تنها خدا و راسخان در علم مي دانند. هنگامي که پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي خواست از معراج بر گردد، خداوند به او فرمود: مسافر در وقت بازگشت به وطن، براي اصحاب و ياران خود تحفه يي مي برد و تحفه امت تو نماز جامع ميان معراج جسماني با افعال و معراج روحاني با اذکار و نيات است. پس بايد لباس و بدن نمازگزار از همه آلودگيها پاک باشد. (45) زيرا او قدم به وادي مقدس طوي مي گذارد و نفس را از کدورات شيطاني و هواجس بشري پاک مي نمايد و در محضر خدا قرار مي گيرد. نماز در حقيقت تعبد در برابر معبود اعظم و معرفت به حق اول با سرِّ صافي و قلب نقي است.
همچنين در نزد او ملک و شيطان، دين و دنيا، عقل و هوي، خير و شر، صدق و کذب، حق و باطل، قناعت و حرص، حلم و طيش و ديگر اخلاق متضاد و صفات متنافي وجود دارد، پس بايد خوب بنگرد که کدام را انتخاب مي کند. زيرا بعد از مؤانست و مرافقت با يکي از آنها، مفارقت و جدايي امري است در نهايت درجه دشوار. بفرموده خداي متعال: « يا آيها الذين آمنوا اتقوا الله و کونوا مع الصادقين »(توبه/ 119).
سپس مصلّي بعد از طهارت و تجرد، بايد دستانش را بعنوان اشاره به توديع دنيا و آخرت و توجه قلبي و روحي و سرّي با تمام وجود بسوي خداي متعال بالا ببرد و بگويد: « الله أکبر »؛ يعني خدا اکبر از همه موجودات است، بلکه اکبر از اين است که با چيزي يا کسي مقايسه گردد.
او بايد بگويد: « وجّهت وجي للذي فطر السموات و الأرض حنيفا »؛ « وجهت وجهي » معراج خليل (عليه السلام) است همچنانکه « سبحانک اللّهم و بحمدک » معراج ملائکه است هنگامي که مي گويند: « نحن نسبح بحمدک و نقدّس لک » و « انَّ صلاتي و نسکي و محياي و مماتي للّه رب العالمين » معراج حبيب خدا محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است. به اينصورت مصلّي ميان معراج ملائکه مقربين و معراج انبيا و رسولان بزرگ را جمع مي کند.
نمازگزار بعد از فراغت از اين حالت معراج گونه بايد بگويد: (46) « أعوذ بالله من الشيطان الرجيم » تا از مکر و إغواي شيطان و اعجاب به نفس در امان باشد. زيرا مکر و اغواي شيطان و خطر اعجاب به نفس همواره در کمين عارف و سالک است. (47)
در اين مقام يکي از درهاي بهشت، يعني « باب المعرفة » به روي مصلّي باز مي گردد. در واقع با هر آيه کريمه دري از درهاي معرفت باز و مفتوح مي گردد:
- با بسم الله الحرمن الرحيم؛ باب الذکر.
- با الحمدالله رب العالمين؛ باب الشکر.
- با الرحمن الحريم؛ باب الرجاء.
- با مالک يوم الدين؛ باب الخوف.
- با اياک نعبد و اياک نستعين؛ باب الاخلاص ( که از معرفت آيين بندگي حاصل مي گردد).
- با اهدنا الصراط المستقيم؛ باب الدعاء و التضرّع ( ادعوني استجب لکم).
- با صراط الذين أنعمت عليهم إلي آخره، باب اقتداء به أرواح طيّبه و اهتداء به أنوار آنان.
به اينصورت درهاي هشتگانه معرفتهاي بهشتي با اين کليدهاي روحاني به روي مصلّي باز مي گردد. اين است آيين معراج روحاني و آثار و برکات معنوي آن.
در بعد جسماني عبادت، عاليترين مرتبه آن اين است که سالک در حضور خدا قيام کند؛ همانند قيام اصحاب کهف هنگامي که قيام کرده و گفتند: « ربّنا رب السموات و الأرض » بلکه همانند قيام اهل قيامت در روزي که همه آدميان در برابر خدا قيام مي کنند.
مناسب است مصلّي از طرف خدا به عبادتش بنگرد تا آن را در برابر عظمت خدا ناچيز بداند؛ (48) مبادا از زاويه عبادت به خدا بنگرد، زيرا اين نگاه موجب هلاکت و عُجب مي گردد و اين است راز آيه شريفه: « إياک نعبد و إياک نستعين » چنانکه پيشتر به آن اشاره شد.
براي مصليي که با رکوع و سجود به آخرين درجه تواضع رسيده و خدا را در نهايت علوم ياد مي کند؛ « سبحان ربي الأعلي » سه نوع طاعت حاصل مي گردد: يک رکوع و دو سجده. با رکوع از اسارت شهوات خلاص مي شود و با سجده اول از عقبه غضب که سرآمد مهلکات است مي گذرد و با سجده دوم از عقبه هواپرستي که دعوت کننده به بسياري از گمراهيهاست، نجات مي يابد. با عبور از اين درکات، عابد عارف به درجات عالي نايلآمده و باقيات و صالحات بدست آورده و به نزديک درب جلال و اکرام مدبّر کل جهان هستي رسيده و مي گويد: « أشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريک له » تا با اين شهادت به معرفت مبدأ نايل آيد و نيز مي گويد: « أشهد أنّ محمداً عبده و رسوله » تا با رسيدن به شناخت معاد، نور روح مصلّي به او صعود کرده و روح محمد (صلّي الله عليه و آله و سلّم) بر وي نازل گردد. با رسيدن دو روح به هم، روح و ريحان حاصل مي شود و در اينجاست که مصلي مي گويد: « السلام عليک أيها النبي و رحمة الله و برکاته » و در اين لحظه روحاني پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) مي گويد: « السلام علينا و علي عباد الله الصالحين ». مصلّي وقتي که با اين ثناها و محامد، خدا را ياد مي کند، خداوند نيز او را در محافل فرشتگان ياد مي کند، چنانکه مي فرمايد: « من ذکرني في ملاء ذکرته في ملاء خير من ملائه ». (49)
فرشتگان با شنيدن اين جمله مشتاق ديدن عبد مي شوند، پس خدا به بنده اش مي فرمايد: فرشتگان مشتاق به زيارت تو آمده اند، پس تو آغاز به سلام کن و بگو: « السلام عليکم و رحمة الله و برکاته » که اين کلام اهل بهشت است. تحيّت آنان در آنجا سلام است. هنگامي که نمازگزاران داخل بهشت مي شوند، فرشتگان با خوشامدگويي به آنان از هر طرف مي گويند: « سلام عليکم بما صبرتم فنعم عقبي الدّار ».
سدّ مداخل شيطان
راههاي ورود شيطان براي فريب سه تاست: (50) شهوت و غضب و هواپرستي. شهوت حيواني، غضب درنده خويي و هواپرستي شيطاني است. شهوتراني آفت بزرگي است ليکن هواپرستي از آن خطرناکتر است. خداوند مي فرمايد: « وَ يَنهي عَنِ الفَحشاء وَ المُنکَرِ وَ البَغيِ » (نحل/ 90) فحشا: شهوت؛ منکر: غضب؛ بغي: هواپرستي است. با اين سه صفت بود که امت موسي (عليه السلام) مسخ شدند؛ « وَ جَعَلَ مِنهُمُ القِرَدَةَ وَ الخَنازِيرَ وَ عَبَدَ الطَّاغُوتَ اُولئِکَ شَرٌّ مَکاناً »(مائده/ 60)شهوت، انسان را ظالم به خويش، غضب، ظالم به ديگري و هواپرستي، ظالم به خدا مي کند. از همينرو، پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: « الظلم ثلاثة ظلم لا يغفر و ظلم لا يترک و ظلم عسي الله أن يترکه ». (51) ظلمي که بخشيده نمي شود، شرک به خداست؛ « إِنَّ الشِّرکَ لَظُلمٌ عَظِيمٌ » (لقمان/ 13). ظلمي که ترک نمي شود و مجازات دارد، ظلم عباد به همديگر است و ظلمي که امکان دارد خدا از آن بگذرد، ظلم به خويشتن است.
نتيجه شهوت، حرص و بخل و نتيجه غضب، عُجب و کبر و نتيجه هواپرستي، کفر و بدعت است. با اجتاع اين شش رذيلت در بني آدم، صفت رذيله هفتمي بوجود مي آيد که عدوان و تجاوز از حدود است که سبب دوري و احتجاب از رحمت مي گردد و آن قرار گرفتن در اوج اخلاق ذميمه است؛ همچنانکه شيطان اوج پليدي در اشخاص پليد است.
پلاصدرا، اصل سوم از رساله سه اصل را تسويلات و تدليسات شيطان مکار ناميده است. اين لعين نابکار بد را نيک و نيک را بد مي نمايد و معروف را منکر و منکر را معروف مي شمارد. کارش ترويج سخنان باطل و تزيين عمل غيرصالح است. (52) نتيجه ي تسويلات نفس اماره و مکايد قوت شيطاني بسيار است، از جمله عذاب ابدي، خسران سرمدي و مقيد گشتن به عذاب اليم است. هم اکنون اينها بصورت آتش در درون متکبران و خودپسندان زبانه مي کشد؛ چنانکه اهل کشف بحسب « وبرزت الجحيم لمن يري » (نازعات/ 36) امروز آن را مشاهده مي کنند؛ (53) « کلا لو تعلمون علم اليقين* لترون الجحيم* ثمّ لترونها عين اليقين » (تکاثر/ 5-7). اين ابيات نيز بيانگر همين احوالند:
از آن نوري که در جانم نهان است *** که حال آن جهان از وي عيان است
ببينم دوزخي را من نگون سر *** فتاده آتش اندر جان و در بر
جهد برقي درو هر دم ز گلخن *** بسوزد ز آتش جان در دمش تن
بيندازد بهر وقتي يکي پوست *** بيفتد هر دم از چشمش يکي دوست
نگون سر اوفتاده در جهنم *** بصد زنجير آتش بسته در هم
بچيدين سلسله بسته تن او *** ز آتش غلها در گردن او
بهر دم مي فتد برقي بسويش *** از آن برق آتشي افتد برويش (54)
تطهير آوري و نجات بخشي
اسماء سه گانه در تسميه، يعني « الله » و « رحمان » و « رحيم »، دافع و نابود کننده ريشه هاي اخلاق مذموم، يعني شهوت و غضب و هواپرستي هستند و هفت آيه شريفه سوره فاتحه، دافع و زائل کننده هفت رذيلت اخلاقيند. به اين ترتيب کسي که عارف به خدا گردد، شيطان هوا و هوس از او دور مي شود؛ « اَفَرَأَيتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواهُ » (جاثيه/ 23). هواپرستي و خود محوري در برابر خداپرستي و خدامحوري است و خداشناسي و خداپرستي نابود کننده خودپرستي است؛ « يا موسي خالف هواک فأنّي ما خلقت خلقا نازعني في ملکي إلّا هواک ». (55)هر کس بشناسد که خدا، رحمان است، غضب نمي کند، زيرا خاستگاه غضب سلطه و ولايت طلبي است در حالي که همه ولايتها از آن رحمان است؛ « المُلکُ يَومَئِذٍ الحَقُّ لِلرَّحمنِ » (فرقان/ 26). فردي که مي شناسد، خداوند رحيم است، با تصحيح رابطه خويش با او به خود ستم نمي کند و خويش را با افعال بهيمي لگدمال نمي سازد. با گفتن « الحَمدُلِلّهِ » شکر و سپاس خدا را نموده و به موجود کفايت مي کند، در نتيجه شهوت و زياده طلبي از او زائل مي گردد. کسي که بداند او « رَبِّ العالَمِينَ » است، حريص بودنش به چيزي که ندارد و بخلش نسبت به چيزي که دارد، زائل مي گردد. با شناخت اينکه او « مالِکِ يَومِ الدِّينِ است » است، همراه با عرفان به اينکه او « الرَّحمنِ الرَّحيِم » است، خشم و غضبش از ميان بر مي خيزد. با گفتن و فهميدن اينکه او « إِيَّاکَ نَعبُدُ وَ إِيَّاکَ نَستَعِينُ » است، با اوّلي کبر و غرورش و با دوّمي نيز عُجب و خودمحوريش از ميان مي رود و همينکه با فهم و عرفان گفت: « اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِيمَ » شيطان هواپرستي و خود محوري از وي کنار مي کشد. با گفتن همراه با درک و فهم « صِّراطَ الَّذِينَ أنعَمتَ عَلَيهِم » پليدي کفر از او زائل مي شود و با گفتن و فهميدن « غَيرِالَمضُوبِ عَلَيهِم وَ لَا الضَّالِّينَ » از بدعت و بدعت گذاري نجات مي يابد.
نتيجه گيري
به اين ترتيب با نابودي و زوال خصلتهاي ششگانه رذيلت که جامع همه شرورند و با قرائت آيات شريفه ي سوره ي مبارکه ي فاتحه در نماز، حجاب و دوري مصلّي از جناب و حضرت قدس کنار رفته، وصال و تقرب و انس بجاي آن جلوس مي کند. از مطالب بيان شده، معلوم گرديد که فقه اسلامي درونمايه ي عرفاني دارد و عرفان اسلامي نيز داراي قالب و چارچوب فقهي است. (56) ظاهر و باطن و قشر و لبُ فقه اسلامي بايد يکجا مورد توجه قرار گيرد، نه اينکه ذوق و وجد عرفاني را خارج از فقه و بيگانه از آن بدانيم و آنگاه به مقايسه ي عرفان و فقه و دينداري فقيهانه و عارفانه بپردازيم و دينداري عارفانه را بر دينداري فقيهانه برتر شماريم و تلويحاً يا تصريحاً از ديگران بخواهيم بجاي دينداري فقيهانه، دينداري عارفانه را بر گزينند. (57) اينگونه آموزه ها به تصريح آيات و روايات و سيره پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) و اوصياي او و به تفسير و تبيين حکيمان و مفسران و عارفان بزرگ اسلامي با اسلام ناسازگار است و در نتيجه خطا و انحراف از صراط مستقيم و تقليد فکري از عارفان غير مسلمان و روشنفکران غربي است.پي نوشت ها :
* استاديار گروه معارف اسلامي
1. « والعارف المحقق يفهم من هذه السورة الوحدة جميع المعارف و العلوم الکليّة المنتشرة في آيات القرآن و سورة. و من لهم يفهم هذه السورة علي وجه يستنبط منها عمدة أسرار العلوم الإلهّية و المعالم الربّانيّة... فليس هو عالم رباني و لا مهت بتفسيرها علي وجهه ». (ملاصدرا، تفسيرالقرآن الکريم، تصحيح محمد خواجوي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1389، ج1، ص 203).
2. « لا فضيلة لشيء بالحقيقة إلّا بسبب اشتماله علي الأمور الإلهيّه و أحواله » (همان، ص 204).
3. ر.ک: ملاصدرا، مفاتيح الغيب، تصحيح نجفقلي حبيبي؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1386، المفتاح الاول، الفاتحه الاولي في صفه القرآن و نعته بلسان الرمز و الاشاره، ص 17.
4. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، بيروت، داراحياء التراث العربي، 1403، ج 89، ص 176.
5. مفاتيح الغيب، همان، ص 17 و 18.
6. فيض کاشاني، محسن، تفسير الصافي، بيروت، مؤسسه الاعلمي، ج1، ص 36.
7. تفسير القرآن کريم، ج1، ص 204.
8. همان، ج1، ص 205.
9. همانجا.
10. همان، ص 206.
11. تخصيص آن به توحيد ذات و صفات از طرف ملاصدرا، شايد ناظر بنوعي اعتبار است که متعلق به ظاهر « بسمله » و ظاهر کلمات سه گانه کاشف از ذات و صفات است. ( همان، ص 222، پاورقي 2).
12. آنها کلمات اَنفس انبيا و اولياست که راهها و نشانه هاي بسوي خدايند. همچنانکه آنان رسولان اويند، آيات و دلايل و بينات و ححج الهيند. ( همان، ص 223، پاورقي 1)
13. البته پيامبر (صلّي الله عليه و آله و سلّم) از جهت وجود جمعي و علمي و عقل بسيط محيط کليش کلمه الهي است، اما از جهت وجود تفصيلي علمي لوح نفسش کتاب مبين و لوح کتابي است. ( همان، پاورقي 2)
14. ملاصدرا، الاسفار الاربعة، تصحيح، تحقيق و مقدمه رضا اکبريان؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1382، ج 9، ص 394.
15. سبزواري، ملاهادي، تعليقه بر اسفار، ص 616، تعليقه 450.
16. مراد از مکالمه حقيقي، مکالمه معنوي است که در مرتبه لوح و سير آسماني در عالم ملکوت اعلي روحاني تحقق پيدا مي کند. منزلت اين عالم اعلي مسمي به عالم معني نسبت به عالم ملکوت صوري آسماني، از وجهي منزلت حقيقي است، يا معني از صورت و روح از جسد است. (ر.ک: مفاتيح الغيب، پاورقي 4).
17. ر.ک: رازي، فخرالدين، التفسيرالکبير، ج 1، ص 264. ولي اين حديث با وجود مشهور بودنش در جوامع حديثي وجود ندارد.
18. تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 208، بنقل از طبرسي، مجمع البيان، ج 1، ص 17و 18.
19. همانجا.
20. تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 209.
21. ملاصدرا، شرح اصول کافي، باب فضل القرآن، حديث 22.
22. تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 226. « روي عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال: قال رسول الله صلّي الله عليه و آله: إنّ الله عزّ و جلّ قال: يا محمد و لقد آتيناک سبعا من المثاني و القرآن العظيم. فأفرد الامتنان عليّ بفاتحة الکتاب و جعلها بإزاء القرآن و إنّ فاتحة الکتاب أشرف ما في کنوز العرض و إنّ الله خصّ محمدا و شرّفه بها و لم يشرک فيها أحدا من أنبيائه ما خلا سليمان. » ( ر.ک: عيون الاخبار، الباب 28، فروق يسيرة: ج 1، ص 302.)
23. « عن حذيقة ابن اليمان رضي الله عنه إنّ النبي صلّي الله عليه و آله قال: إنّ القوم ليبعث الله عليهم العذاب حتما مقضيّا فيقرأ صبيّ من صبيانهم في الکتاب: الحمدلله ربّ العالمين فيسمعه الله تعالي، فيرفع عنهم العذاب أربعين سنة ». ( تفسير القرآن کريم، ج1، ص210)
24. همانجا.
25. همان، ج1، ص 211.
26. ملاصدرا، کسر اصنام الجاهلية، تصحيح، تحقيق و مقدمه محسن جهانگيري؛ باشراف استاد سيد محمد خامنه اي، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381، ص 67-74.
27. همان، ص 74.
28. همان، ص 76.
29. تفسير القرآن کريم، ج1، ص 212.
30. همان، ج1، ص214. « و سأله أيضا أن يعصمه عن مثل أحوال الذين زلّت أقدامهم فضلّوا و عدلت أفهامهم فأضلّوا ممن عاند الحقّ و عمي عن طريق الرشد و خالف سبيل القصد، فغضب الله عليه و لعنه و أعدّله عذابا أليما و خزيا مقيما إذ قد شکّ في واضح الدليل فضلّ عن سواأ السبيل فقال: غَيرِالَمضُوبِ عَلَيهِم وَ لَا الضَّالِّينَ ».
31. همان، ج 1، ص 215.
32. کسر اصنام الجاهلية، ص 74.
33. همان، ص71.
34. « فبالنفس الإنسانيّة العاملة المهتدية بنورالله، يساق الخلق إلي الحقّ و يدخل الخلائق کلّها في طريق العود من هذا الباب إلي الخالق »، ( تفسير القرآن کريم، ج1، ص 216).
35. همانجا.
36. ر.ک: سوره ي حج، آيه 46.
37. ر.ک: سوره ي طه، آيه 124.
38. ر.ک: ملاصدرا، رساله سه اصل، تصحيح سيد حسين نصر؛ باشراف استاد سيدمحمد خامنه اي، انتشارات بنياد حکمت اسلامي صدرا، 1381، ص 15ببعد.
39. تفسير القرآن کريم، ج1، ص 217.
40. همان، ج1، ص 275.
41. تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 217؛ ابن ماجه، اقامه الصلاة، ما جاء في قيام الليل، ج 1، ص 422.
42. تفسير القرآن کريم، ج1، ص 218؛ تفسير کبير، ج1، ص 214.
43. « حملة العرش من عند الله الذين طعامهم و شرابهم محبّته تعالي و انسهم بالثناء عليه و لذّتهم في خدمته لا يستکبرون عن عبادته و لا يستحسرون يسبّحون الليل و النهار لا يفترون » ( تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 235).
44. و آن نور الهي کلي عقلي مصباحي، مسمي به نور محمدي است. آن روح القدس اعلي، مسمي به عقل کلي محيط به کل، يعني خاستگاه در عالم امکان است؛ چنانکه در آثار حکيمان الهي تقرير يافته است. ( تفسير القرآن کريم، ج 1، ص 235).
45. همان، ص 236.
46. همان، ص 237.
47. باب معرفت در آغاز بدست نمي آيد، مگر با خرد کردن و برداشتن کوه انانيت. باندازه شکستن انانيت اين باب باز مي گردد. بقاي انانيت ملاک شيطنت و تصرفات اوست، زيرا جهت انانيت و ماهيت همان ملاک جهل و ظلمت است ( همان، ص 237، پاورقي 1).
48. اين نگاه مراتب دارد: از حيث شرف و خسّت و علو و برتري و دنائت و جامع اينها فرمايش رسول اکرم (صلّي الله عليه و آله و سلّم) است که فرمود: « من عرف نفسه فقد عرف ربه ». مراد از اينکه اين نگاه معرفت و عرفان به خداست، اين است که سالک و عرفان با نماز به نفس خويش از اين جهت نگاه کند که او اثري از آثار خدا و آيه يي از آيات اوست که بوسيله آنها بر او تجلي و ظهور کرده است؛ او تنها نفس ظهر حق است و لاغير و آيه او تنها واسطه در ظهور حق متعال، مظهر او، دليل بر او و کاشف از اوست. نگاه به خود، اعمال، طاعات و عبادات، از جهت ذات اينها و از اين جهت که اعمال، اعمال خودِ استقلالي است، در حقيقت نگاه به سراب است که بعد از رسيدن معلوم مي گردد چيزي نيست. از اينرو، به اين نگاه سرابگونه، وهم و توهم کاذب گفته مي شود مي شود؛ همچنانکه علي (عليه السلام) در پاسخ پرسش از حقيقت فرمود: « محو الموهوم و صحو المعلوم » و خداوند متعال فرمود: « سنريهم آياتنا في الافاق و في انفسهم... » (فصلت/ 53) و « و في انفسکم افلا تبصرون » (الذاريات/ 21) ( همان، ص 238).
49. المحاسن للبرقي، ج1، ص 39؛ و جاء ما يقرب منه في الکافي، ج2، ص 498، 450 بنقل از همان، ص 239.
50. ر.ک: التفسير الکبير، ج1، ص 266، بنقل از تفسيرالقرآن کريم، ص 223.
51. جاء ما يقرب منه في الجامع الصغير، ج 2، ص 57، بنقل تفسيرالقرآن کريم، ص 242؛ اصول کافي، کتاب الايمان، باب الظلم.
52. رساله سه اصل، اصل سوم، ص 32.
53. همان، ص50.
54. همان، ص51.
55. تفسير القرآن کريم، ج1، ص 224.
56. ر.ک: رباني گلپايگاني، علي، نقد نظريه بسط تجربه نبوي، قم، انتشارات مرکز مديرت حوزه ي علميه 1382، ص 37.
57. سروش، عبدالکريم، بسط تجربه نبوي، مؤسسه فرهنگي صراط، 1385، ص 9.
زير نظر محمد خامنه اي، (1391)، اخلاق متعاليه (نگاهي به اخلاق و فلسفه اخلاق در حکمت متعاليه)، تهران: بنياد حکمت اسلامي صدرا، چاپ اول
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}